شما میتوانید پس از نام نویسی از تمام امکانات انجمن ها استفاده کنید . توجه داشته باشید که , واژه های ممنوع و یا بی معنی ( شماره
و یا واژه تصادفی ) را بکار نبرید . برای نام نویسی در تالار میدوری و یا ورود کلیک کنید .
بررسی واژه هایی مانند «غدّه , غنده , غندچه , غنچه»
بررسی واژه هایی مانند «غدّه , غنده , غندچه , غنچه»
درگفتارفارسی گویان امروز، بویژه در دانش پزشکی، هرگوشت یا چربی گره خورده در اندام های برونی یا درونی پیکر آدمی را «غدّه» و جمع آن را «غدد» می گویند. (چون می پندارند واژه ی «غدّه» یک واژه ی تازی است . در جایی که این واژه ریشه ی پارسی دارد).
درکتاب «منتهی الارب» در برابر واژه ی «غدّه» نوشته شده است: «گره گوشت،گره اندام، پیه ناک».
در اَقرب الموارد آمده است: پاره گوشتی سفت که میان پوست و گوشت به انگیزه بیماری پدید آید.
شگفت آور آنکه بیشتر واژه نامه نویس های گذشته ، این واژه را تازی دانسته و جمع آن را هم «غدد» یا «غدائد!» نوشه اند و استاد دهخدا نیز به پیروی از ایشان، آن را تازی دانسته است.
در جایی که این واژه ریشه پارسی دارد و در آغاز و در زبانپارسی باستان «غُنده» گفته می شد واز زبان ما به زبان تازی رفت و به گونه ی «غدّه» گفته و نوشته شد و از آن «غُدد» را ساختند.
همان گونه که واژه ی «فند» از زبان پارس به تازی رفت و «فنّ» گفته شد و از آن «فنون» را هم ساختند . شگفتاکه استاد دهخدا , هنگامی که در لغت نامه خود به واژه «غنده» و «غند» که ریشه ی راستین واژه ی «غده»ی امروزی است، می رسد. آن را پارسی می داند و نه تنها در لغت نامه استاد دهخدا که در فرهنگ رشیدی، فرهنگ اسدی نخجوانی ، فرهنگ جهانگیری، غیاث اللغات، آنندراج، انجمن آرای ناصری، همه و همه، در برابر واژه ی «غند» و «غنده» نوشته اند فارسی است، به معنای «فراهم آمده،گرد شده، پنبه ی گرد و گلوله شده، بهم یپچیده و جمع شده، گلوله شده و...»
حتا در زبان پهلوی ساسانی، به گروهی از ارتشیان که گرد می آمدند، «غُند» می گفتند که رفته رفته « گُند» گفته شد و همین واژه «گند» به معنای گروهی از سپاهیان را نیز , تازیان از ما گرفته «جُند" گفتند و بکار بردند .
چو راهی بباید سپردن به گام بود راندن تعبیه , بی نظام نقیبان زدیدن بمانند «گُند» که ایشان همیشه نباشند «غند»
به هرروی, شاخه های دیگری از واژه های «غند» و «غنده» (که با گذشت زمان «ن» آن افتاد و «غُد» و «غُده» شده است ) رویید و «غُنج» و «غُندچه» نیز گفته شد که واژه ی «غندچه» در گذشت زمان رفته رفته به «غنچه» دگرگون شد , به معنای گل باز نشده که هنوز «گرد و گلوله» است و به آن «غوژ» هم می گویند , همان گونه که«گل پنبه» را «غوزه» نامیده اند .
اَبروش کمان سان شد و بینیش چو مُشته
وان ریش سپید آمد , چون «غنده ی پنبه»
غلام باد شمالم که می وزد خوش خوش به بوی غالیه از «غوژه» , بامداد «پگاه»
تاک از پس «غوره» می دهد مُل شاخ از پس «غوژه» می دهد گل
براین پایه شاید واژه ی «غوره» (انگور نارس) نیز, از ریشه ی واژه ی «غوزه و غوژه و غنده» روییده شده باشد .
هجر تو چون غنده ای شد در دلم
ای شفای جان بِبُر این غنده را
در زبانپارسی به «غده» (غنده) «دُژپیه» هم گفته شده است یعنی «پیهی» که زشت و بدنما است که همین واژه امروز به «دُشپیل» دگرگون شده است . همچنین در زبانپارسی میانی به «تارتنه» عنکبوت نیز «غنده» گفته می شد .
حسودت در کف ادبار محنت
بُود همچون مگس دردام «غُنده»
می تند گِرد درِ خانه ی تو «غُنده» کنون
باز فرداش ببین بر تن تو , تارتنان
برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع
امضای میدوری :
( آخرین ویرایش در این ارسال: 17 - March - 2014 15 : 02 PM، توسط : میدوری .::. دلیل ویرایش: )
محل حضور کاربر در تالار : میدوری در تالار ميدوری حضور ندارد .
ديدگاه کاربران برای مطلب : (روی آیکون مورد نظر کلیک کنید تا دیدگاه شما ثبت شود . در صورت انصراف تا دوبار می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید . برای پاک کردن دیدگاه روی همان آیکون یک بار کلیک کنید تا دیدگاه شما پاک شود .)