gol
gol

hardy

د‌ل های ما که به هم نزدیک باشن

دیگر چه فرقی می کند

که کجای این جهان باشیم

دور باش اما نزدیک

من از نزدیک بودن‌های دور می‌ترسم
«احمد شاملو»

×

توجه : دو ارسال نخستِ کاربرانِ جدید در تالار میدوری را پیش از نمایش دادن , مدیر تالار باید تایید کند .

Latest Threads  آخرین ارسال ها :
نمایش آخرین ارسال این موضوع
 
امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات : 1
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  
1 کاربر حاضر در تاپیک: (0 عضو, و 1 مهمان). 1 مهمان
نویسنده:میدوری
آخرین ارسال:میدوری
پاسخ: 1
بازدید: 5335
subscription
quickreply advancequickreply report



( گوناگون ) بررسی واژه هایی مانند «غدّه , غنده , غندچه , غنچه»
تغییر اندازه ی متن : zoomin zoomout default
Butterfly
نویسنده : admin میدوری
admin میدوری profile  
آفلاین
مدیر کل تالار
مدالهای میدوری1000500
1001011720
168241051
دسترسی به میدوری
ارسال یک ایمیل به این کاربر ارسال یک پیام خصوصی به این کاربر مشاهده وب سایت کاربر یافتن تمامی ارسال های این کاربر اعتبار:
اطلاعات میدوری


تاریخ عضویت:
05 November 2011

ارسال ها: 1,800
شماره کاربری: 1
میزان اعتبار:

محل سکونت: تهران
ماه تولد:
جنسيت:
آخرین دیدار :
تماس با میدوری
حالت میدوری
صفحه های میدوری
گوگل پلاس فیس بوک توییتر یوتیوب کلوب
اینستاگرام تلگرام
ارسال: #1
Book بررسی واژه هایی مانند «غدّه , غنده , غندچه , غنچه»

rightarrow
بررسی واژه هایی مانند «غدّه , غنده , غندچه , غنچه»
درگفتارفارسی گویان امروز، بویژه در دانش پزشکی، هرگوشت یا چربی گره خورده در اندام های برونی یا درونی پیکر آدمی را «غدّه‌» و جمع آن را ‌«غدد» می گویند. (چون می پندارند واژه ی «غدّه» یک واژه ی تازی است . در جایی که این واژه ریشه ی پارسی دارد).
درکتاب «منتهی الارب‌» در برابر واژه ی «غدّه‌» نوشته شده است: ‌«گره گوشت،گره اندام، پیه ناک‌».
در اَقرب الموارد آمده است: پاره گوشتی سفت که میان پوست و گوشت به انگیزه بیماری پدید آید.
شگفت آور آنکه بیشتر واژه نامه نویس های گذشته ، این واژه را تازی دانسته و جمع آن را هم «غدد‌» یا ‌«غدائد!‌» نوشه اند و استاد دهخدا نیز به پیروی از ایشان، آن را تازی دانسته است.
در جایی که این واژه ریشه پارسی دارد و در آغاز و در زبان پارسی باستان «غُنده‌» گفته می شد واز زبان ما به زبان تازی رفت و به گونه ی «غدّه‌» گفته و نوشته شد و از آن ‌«غُدد» را ساختند.
همان گونه که واژه ی «فند» از زبان پارس به تازی رفت و ‌«فن‌ّ» گفته شد و از آن ‌«فنون‌» را هم ساختند . شگفتاکه استاد دهخدا , هنگامی که در لغت نامه خود به واژه ‌ «غنده‌» و «غند‌» که ریشه ی راستین واژه ی ‌«غده»ی امروزی است، می رسد. آن را پارسی می داند و نه تنها در لغت نامه استاد دهخدا که در فرهنگ رشیدی، فرهنگ اسدی نخجوانی ، فرهنگ جهانگیری، غیاث اللغات، آنندراج، انجمن آرای ناصری، همه و همه، در برابر واژه ی «غند‌» و «غند‌ه» نوشته اند فارسی است، به معنای «فراهم آمده،گرد شده، پنبه ی گرد و گلوله شده، بهم یپچیده و جمع شده، گلوله شده و...‌»
حتا در زبان پهلوی ساسانی، به گروهی از ارتشیان که گرد می آمدند، ‌«غُند‌» می گفتند که رفته رفته « گُند» گفته شد و همین واژه «گند» به معنای گروهی از سپاهیان را نیز , تازیان از ما گرفته «جُند" گفتند و بکار بردند .

عنصری می گوید :
چو راهی بباید سپردن به گام
بود راندن تعبیه , بی نظام
نقیبان زدیدن بمانند «گُند»
که ایشان همیشه نباشند «غند»



picture


به هرروی, شاخه های دیگری از واژه های «غند» و «غنده» (که با گذشت زمان «ن» آن افتاد و «غُد» و «غُده» شده است ) رویید و «غُنج» و «غُندچه» نیز گفته شد که واژه ی «غندچه» در گذشت زمان رفته رفته به «غنچه» دگرگون شد , به معنای گل باز نشده که هنوز «گرد و گلوله» است و به آن «غوژ» هم می گویند , همان گونه که«گل پنبه» را «غوزه» نامیده اند .

در فرهنگ رشیدی می خوانیم:
اَبروش کمان سان شد و بینیش چو مُشته
وان ریش سپید آمد , چون «غنده ی پنبه»

ازرقی می گوید:
غلام باد شمالم که می وزد خوش خوش
به بوی غالیه از «غوژه» , بامداد «پگاه»

همچنین ناصرخسرو می گوید:
تاک از پس «غوره» می دهد مُل
شاخ از پس «غوژه» می دهد گل

براین پایه شاید واژه ی «غوره» (انگور نارس) نیز, از ریشه ی واژه ی «غوزه و غوژه و غنده» روییده شده باشد .

مولوی می گوید:
هجر تو چون غنده ای شد در دلم
ای شفای جان بِبُر این غنده را


در زبان پارسی به «غده» (غنده) «دُژپیه» هم گفته شده است یعنی «پیهی» که زشت و بدنما است که همین واژه امروز به «دُشپیل» دگرگون شده است . همچنین در زبان پارسی میانی به «تارتنه» عنکبوت نیز «غنده» گفته می شد .

شمس فخر رازی می گوید:
حسودت در کف ادبار محنت
بُود همچون مگس دردام «غُنده»

کسایی مَروزی می سراید:
می تند گِرد درِ خانه ی تو «غُنده» کنون
باز فرداش ببین بر تن تو , تارتنان


برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع




امضای میدوری :
[تصویر: midori-sign-500.png]
( آخرین ویرایش در این ارسال: 17 - March - 2014 15 : 02 PM، توسط : میدوری .::.  دلیل ویرایش: )
محل حضور کاربر در تالار :  admin میدوری در تالار ميدوری حضور ندارد .
ديدگاه کاربران برای مطلب : help (روی آیکون مورد نظر کلیک کنید تا دیدگاه شما ثبت شود . در صورت انصراف تا دوبار می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید . برای پاک کردن دیدگاه روی همان آیکون یک بار کلیک کنید تا دیدگاه شما پاک شود .)

برچسب ها :

17 - March - 2014 26 : 09 AM
اعتبار: اهدای موجودی بــانــکــ نقل قول این ارسال در یک پاسخ


subscription
quickreply advancequickreply report

موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
Heart selection آیین نوروزی و آلودگی واژه ها میدوری 1 8,627 18 - March - 2016 15 : 03 PM
آخرین ارسال: میدوری
Book selection ریشه و معنای واژه ی «کورش» (بخش پنجم) میدوری 0 8,660 14 - January - 2015 18 : 01 AM
آخرین ارسال: میدوری
Book selection ریشه و معنای واژه ی «کورش» (بخش چهارم) میدوری 0 7,996 14 - January - 2015 11 : 01 AM
آخرین ارسال: میدوری
Book selection ریشه و معنای واژه ی «کورش» (بخش سوم) میدوری 0 7,547 14 - January - 2015 03 : 01 AM
آخرین ارسال: میدوری
Book selection ریشه و معنای واژه ی «کورش» (بخش دوم) میدوری 0 7,684 14 - January - 2015 54 : 12 AM
آخرین ارسال: میدوری

ابزار موضوع



1 کاربر حاضر در تاپیک: (0 عضو, و 1 مهمان). 1 مهمان