تالار میدوری

نسخه کامل: بررسی واژه ی «بلوچستان»
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
بررسی واژه ی «بلوچستان»
واژه ی ‌«بلوچستان» از دو بخش «بلوچ + ستان» ساخته شده است.
واژه یا پسوند «ستان‌» که کوتاه شده ی «اُستان‌» یا ‌«اِستان‌» است معنایش روشن است . این پسوند بدنبال نام کسان، چیزها و یا تیره هایی می آ ید که در آن بخش به فراوانی یافته شوند . مانند: کوهستان،گلستان، خارستان، ارمنستان، لرستان،کودکستان ، بوستان و... و...،

درباره ی واژه ی «بلوچ»
این واژه که به یک تیره ی ایران در جنوب خاوری پشته ی ایران گفته می شود پیشینه ی درخور نگرشی دارد.
در تاریخ ها آمده است که در سال ٢٣ هجری قمری هنگامی که تازیان به دستور عمر فرزند خطٌاب (خلیغه دوٌم) به ایران تاختند . درکوه های کرمان ، با گروه هایی از بیابان نشینان روبرو شدندکه خود را «بلوچ‌» می نامیدند و چون تازیان نمی توانستند بندواژه «چ‌» را برزبان آورند، آنها را ‌«بلوص!» گفتند.
در دوران بنی امیه و سپس عباسیان ، رفته رفته بلوچ ها نیروگرفتند و ازکرمان به سیستان و خراسان تاختند . تا اینکه نخست «عضدالدوله دیلمی‌» و سپس ‌«مسعود غزنوی‌» به دستور پدرش «محمود‌» آنها را فروکوفتند.


picture


فردوسی درباره ی دلاوری بلوچ ها چنین می گوید:
سپاهی زگردان کوچ و بلوچ
سگالیده ی جنگ مانند قوچ
که کس در جهان پشت ایشان ندید
برهنه یک انگشت ایشان ندید
«بلوچستان‌» را در گذشته «مکران‌» می نامیدند.
هنگامی که ‌«حجاج فرزند یوسف ثقفی‌» از «اومنان فرزند سلامه‌» می خواهد که بلوچستان را بگیرد . این سردار تازی به «حجاج‌» چنین می گوید:
تو، راه مکران (بلوچستان) را به من نشان می دهی و امر می کنی به آنجا بروم . میان فرمان دادن با انجام حکم فرمان تفاوت بسیار است . من هیچگاه به این سرزمین داخل نحواهم شد زیرا شنیدن نام آنجا مرا به لرزه می اندازد...
این سرزمین را هردوت میکیان یا (مکیان) نوشته است و در بخش های کشوری داریوش بزرگ، هفدهمین شهربانی وی بوده است.
در زمان اسکندر ‌«بلوچستان‌» را به انگیزه ی نزدیکی به دریا «ایکیتوناجی» (ماهی خوران) نامیدند.
در زبان سانسکریت بخش «بلوچستان» را «ماکاایرنیا‌» می گفتند که «ایرنیا» به معنای «باتلاق» و ‌«مرداب» است و ‌«ماکا‌» نیز نام نخستین تیره ی بلوچ در نوشته های بیستون و تخت جمشید است و واژه «ماکاایرنیا‌» رفته رفته به ‌«مکران‌» دگرگون شد و سپس چون جایگاه زیست ‌«بلوچ» ها بود، آن را بلوچستان نامیدند.
در واژه نامه های پارسی یکی از معناهای ‌«بلوچ‌» را ‌«تاج خروس» نوشته اند زیرا برخی از بلوچ ها ، دستار خودرا به گونه ای بر سر می بندندکه سر آن مانند «تاج خروس» است .
برخی دیگراز واژه شناسان برآنند ، واژه ی «بلوچ» نام تیره ای ا‌ز«راجبوتان» هند ، به نام «بالیچا‌» است و به انگیزه ی گذشت زمان ، ‌«بالیچا» رفته رفته ‌«بلوچ» گفته شد.
گروهی دیگر از پژوهندگان می گویند: واژه ی ‌«بلوچ» از ریشه ی ‌«ملیچه»ی سنسکریت است که هندیان به بیگانگان می گفتند.
سرانجام دسته ای دیگر از پژوهشگران بر این باورند که واژه ی بلوچ کوتاه شده ی واژه ی پارسی «بَدروچ» است.
واژه ی «بَدروچ‌» از دو بحش «بَد + روچ»‌ ساخته شده است.
معنای «بَد» که روشن است . ‌«روچ‌» نیز به گویش پارسی باستان معنای «روز‌» را می دهد. (هنوز هم بلوچ ها «روز» را ‌«روچ» می گویند).
بر این پایه «بَدروچ» یعنی‌«بدروزگار» , زیرا براستی در هوای گرم و خشک جنوب خاوری ایران ، تیره هایی مانند «بلوچ» پیوسته و پیوسته باید با دشواری های گوناگون بحنگند.

برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع
لینک مرجع