تالار میدوری

نسخه کامل: بررسی واژه های «حج، هنج، آهنگ، آهنج»
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
بررسی واژه های «حج، هنج، آهنگ، آهنج»
در انجمنی سخن از شناخت ریشه ی واژه ها بود . کسی گفت برای بسیاری از واژه های تازی نمی توان جانشین پارسی برگزید !! زیرا زبان ما ، در این زمینه آن توانایی شایسته را ندارد.
آنگاه در استواری سخن خود ، واژه ی ‌«حج‌» را نمونه آورد وگفت‌ همه سال چندین سد هزار تن به ‌«مکه» می روند و آ یین ‌«حج‌»را بجای می آورند و ‌«حاجی‌» می شوند ولی همه ی آنها از هرکشور و نژادی که هستند ، این آ یین را ‌«حج‌» می نامند.
پس در جایی که همه ی مردم گیتی این واژه ی تازی را بکار می برند، چرا ما سرسختی کنیم و این واژه و هزارها چون این را تنها به این انگیزه که تازی است ، بکار نبریم و بیهوده بدنبال یک واژه ی نارسا و ناتوان !! پارسی برای جایگزینی اش بگردیم.
گفتم: نمونه ی خوبی را گفتی زیرا همین واژه ی به گفته ی تو ، سددرسد تازی ! ازریشه پارسی است و سال ها پیش از برآمدن آفتاب اسلام ، از زبان ما به آن دیار رفته ودر زبان تازی ریشه گرفته است.
روشن تر بگویم: در زبان پارسی کهن و میانی (اوستایی و پهلوی ساسانی) واژه ای داریم به نام ‌«هاز» که معنای ‌«بنگر. قصدکن. متوجه باش . آهنگ کن و تصمیم بگیر‌»که ریشه ی کارواژه ی ‌«هازیدن‌» به معنای: ‌«نگریستن . قصدکردن. تصمیم گرفتن و آهنگ جایی راکردن» پس «هاز» به معنا‌ ی :«قصد و آ هنگ‌» بکارمی رفته .


picture


کم کم کار واژه (مصدر) ‌«هازیدن‌» به ‌«هانجیدن‌» و ‌ «هنجیدن‌» و سپس به ‌«هنگیدن» و ‌‌«آهنگیدن» دگرگون شد . (با همان معناها).
و از این دو به خوبی معنای «آ هنگ جایی را داشتن» یا «قصد انجام کاری را داشتن» برمی آ ید.
روشن است که ازکارواژه ی «آهنگیدن‌» شاخه های «هنگ و آهنگ و هنج‌» پدید آ مده است .
در رویه ی ٤٦٢١ فرهنگ آنندراج چنین می خوانیم .
‌««هنج» یعنی دوکس یا بیشتردر یک قصد و آهنگ و اراده با یکدیگر هماواز باشند .
پس «هنج» یعنی قصد یا آهنگ کاری راکردن است .
اکنون به رویه ی ١٣٣٩ فرهنگ استاد معین و رویه ی ١٤٨٩ فرهنگ آنندراج، می نگریم و می بینیم چنین نوشته اند : «حج» یعنی آهنگ کردن و قصدکردن به چیزی‌» .
همین نکته و هین معنا را در واژه نامه دانشمند دهخدا در برابر واژه ی «حج‌» می بینیم . بر این پایه به خوبی روشن می شود که واژه ی «هنگ‌» و «هنج‌» به تازی رفته و به ریخت «حج» درآمده است و آنان ، از این واژه ، شاخه های ‌«حاجی‌» (آهنگ کننده و تصمیم گیرنده) «حجاج» (تصمیم گیرندگان و آهنگ کنندگان) و ‌«حج بیت الله» یعنی « آ هنک خانه ی خداکردن» را ساخته اند.
آ یا این اتفاق است که واژه پارسی «هنج‌» و واژه ی به ظاهر تازی ‌«حج» هر دو ، بی کم وکاست یک معنا و یک کاربرد داشته باشند؟ و آیا این اتفاق است که واژه ی«هاز‌» و ‌«حاج» نیز هر دو یک معنا دارند؟ اگر این را باور داشته باشید که هر دوی این واژه ها دارای یک شناسنامه هستند . آ یا می پذیرید که با آ ن همه ریشه و شاخه ای که واژه های «هنج. آهنج. آهنگ. آهنگیدن. هاز و هازیدن‌» در زبان پارسی دارند و با فرهنگ ریشه دار و تناوری که ما داریم ، این واژه را تازیان از ماگرفته اند . نه ما از آنها؟

برگرفته از کتاب : در ژرفای واژه ها اثر دکتر ناصر انقطاع
لینک مرجع